ازت ممنونم!

خدایا !خدا جونم

ازت ممنونم!!

ازت ممنونم بخاطر همه چی!

ازت ممنونم بخاطر داشته هام!

ازت ممنونم بخاطر نداشته هام!

ازت ممنونم بخاطر هر چی که هست!

ازت ممنونم بخاطر هرچی که نیست!

خدایاااااااااااااااااااااا ازت ممنونم !

ازت ممنونم که کمکم میکنی!

ازت ممنونم که کمکم کردی خوب و بدو از هم تشخیص بدم!

ازت ممنونم کمک کردی خودمو بشناسم تموم ادمارو بشناسم به خودم !

خدا جونم ازت ممنونم!



دو شنبه 22 آبان 1398برچسب:, |

 
 

سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟

هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان لنا یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا 3 روز بود با کسی حرف نزده  بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض لنا ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و

گفت:لنا جان تو جواب بده دخترم عشق چیه؟

لنا با چشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت:عشق؟

دوباره یه نیشخند زدو گفت:عشق... ببینم خانوم معلم شما تابحال کسی رو دیدی که بهت بگه عشق چیه؟

معلم مکث کردو جواب داد:خب نه ولی الان دارم از تو می پرسم

لنا گفت:بچه ها بذارید یه داستانی رو از عشق براتون تعریف کنم تا عشق رو درک کنید نه معنی شفاهیشو حفظ کنید

و ادامه داد:من شخصی رو دوست داشتم و دارم از وقتی که عاشقش شدم با خودم عهد بستم که تا وقتی که نفهمیدم از من متنفره بجز اون شخص دیگه ای رو توی دلم راه ندم برای یه دختر بچه خیلی سخته که به یه چنین عهدی عمل کنه. گریه های شبانه  و دور از چشم بقیه به طوریکه بالشم خیس می شد اما دوسش داشتم بیشتر از هر چیز و هر کسی حاضر بودم هر کاری براش بکنم هر کاری...

من تا مدتی پیش نمی دونستم که اونم منو دوست داره ولی یه مدت پیش فهمیدم اون حتی قبل ازینکه من عاشقش بشم عاشقم بوده چه روزای عشنگی بود  sms بازی های شبانه صحبت های یواشکی ما باهم خیلی خوب بودیم عاشق هم دیگه بودیم از ته قلب همدیگرو دوست داشتیم و هر کاری برای هم می کردیم من چند بار دستشو گرفتم یعنی اون دست منو گرفت خیلی گرم بودن عشق یعنی توی سردترین هوا با گرمی وجود یکی گرم بشی عشق یعنی حاضر باشی همه چیزتو بهخاطرش از دست بدی عشق یعنی از هر چیزو هز کسی به خاطرش بگذری اون زمان خانواده های ما زیاد باهم خوب نبودن اما عشق من بهم گفت که دیگه طاقت ندارم و به پدرم موضوع رو گفت پدرم ازین موضوع خیلی ناراحت شد فکر نمی کرد توی این مدت بین ما یه چنین احساسی پدید بیاد ولی اومده بود پدرم می خواست عشق منو بزنه ولی من طاقت نداشتم نمی تونستم ببینم پدرم عشق منو می زنه رفتم جلوی دست پدرم و گفتم پدر منو بزن اونو ول کن خواهش می کنم بذار بره بعد بهش اشاره کردم که برو اون گفت لنا نه من نمی تونم بذارم که بجای من تورو بزنه من با یه لگد اونو به اونطرف تر پرتاب کردم و گفتم بخاطر من برو ... و اون رفت و پدرم منرو به رگبار کتک بست عشق یعنی حاضر باشی هر سختی رو بخاطر راححتیش تحمل کنی.بعد از این موضوع غشق من رفت ما بهم قول داده بودیم که کسی رو توی زندگیمون راه ندیم اون رفت و ازون به بعد هیچکس ازش خبری نداشت اون فقط یه نامه برام فرستاد که توش نوشته شده بود: لنای عزیز همیشه دوست داشتم و دارم من تا آخرین ثانیه ی عمر به عهدم وفا می کنم منتظرت می مونم شاید ما توی این دنیا بهم نرسیم ولی بدون عاشقا تو اون دنیا بهم می رسن پس من زودتر می رمو اونجا منتظرت می مونم خدا نگهدار گلکم مواظب خودت باش  

دوستدار تو (ب.ش)

لنا که صورتش از اشک خیس بود نگاهی به معلم کردو گفت: خب خانم معلم گمان می کنم جوابم واضح بود

معلم هم که به شدت گریه می کرد گفت:آره دخترم می تونی بشینی

لنا به بچه ها نگاه کرد همه داشتن گریه می کردن ناگهان در باز شد و ناظم مدرسه داخل شدو گفت: پدرو مادر لنا اومدن دنبال لنا برای مراسم ختم یکی از بستگان

لنا بلند شد و گفت: چه کسی ؟

ناظم جواب داد: نمی دونم یه پسر جوان

دستهای لنا شروع کرد به لرزیدن پاهاش دیگه توان ایستادن نداشت ناگهان روی زمین افتادو دیگه هم بلند نشد

آره لنای قصه ی ما رفته بود رفته بود پیش عشقش ومن مطمئنم اون دوتا توی اون دنیا بهم رسیدن...

لنا همیشه این شعرو تکرار می کرد

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟          خواهان کسی باش که خواهان تو باشد

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟          آغاز کسی باش که پایان تو باشد



دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, |

کاش!

 
 

کاش میشد با تو بودنو برا همیشه تجربه کنم

کاش میشد باتو بودن برام تو رویاها نباشه

کاش میشد عاشقم باشی

کاش میشد دوسم داشته باشی

کاش میشد جز آغوش من جای دیگه ای برا تکیه کردن نداشته باشی

کاش میشد دونه های اشکامو تو از صورتم پاک کنی و بهم بگی دوسم داری

کاش .......کاش.........کاش..........!!!



دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, |

امشب!

 
 

تو مثل همیشه آروم خوابو دلم از غصه تو بیتابو!

امشبم رد میشه!

توی خونه یه سکوت سردو باز دلم به غصه هاش رو کردو!

امشبم رد میشه!رد میشه!رد میشه!

کاش میشد یه لحظه از خواب پاشی  یکم سنگ صبورم باشی دوست دارم بشینی پای حرفام تا بفهمی که چقدر من تنهام!!

دوباره چشمای من گریونو مردم ازین درد بی درمونو توی خونه یه سکوته سردو باز دلم به غصه هاش روکردو

دوباره چشمای من گریونو مردم ازین درد بی درمونو زندگیم همش شده کابوسو دلخوشم به نور یه فانوسو    

             امشبم رد میشه رد میشه رد میشه!!

 

 



دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, |

چیه رفیق !!!

تیپامون نمیخوره به هم نه؟!؟!

انگار که یه جورایی شما اشراف زاده ای و ما گدا زاده؟!

نه عزیزم !!!

یه سری چیزارو شماها داشتین ماها نداشتیم!!

ما وان داشتیم شما نداشتین!!

شما وان داشتین ما نداشتیم!!!

ما با دست تو مدرسه آب میخوردیم لیوان داشتین ما نداشتیم!

بازیم تیله و تشتک بود  مال شما اسکی تو شمشک بود!!

مارو کهنه بمون میبستن مال شما خوشگل پوشک بود!!

حرف ما دردی وری بعد حرف بیخودی یه مشت کتک بود  شما ناز بودی الهی فوشتم گوله نمک بود!!!!

خواب من شبا مداد سیاه خواب تو مداد رنگی بود!!

ما تو رویا خونه ساختیم حقیقت رو دور انداختیم شما نجنگیدینو بردین ما جنگیدیم و باختیم!

ما غم داشتیم شما نداشتین!

پول کم داشتیم شما نداشتین!

شما  درد و آهی نداشتین ما جز آه راهی نداشتیم!!!

شما زنده حالشو میبریدن ما فیلمشم حتی نداشتیم!

لباس شما خارجی نو ازون مارک دارا لباس ما خارجی کهنه تاناکورا!

رفیق اینا همه اجباری بود!

ازونا که توش دست نداری بود!

خوب و بدش به من گذشتو رفت برام شکل یادگاری بود!

ولی امروز دست خودمه حال منو تو فرق داره یکمی!

یه چیزی تو زندگیه ما بود فکر نکنم پیش شما بود!

شور وحال داشتیم شما نداشتین انگار بال داشتیم شما نداشتین!

اینبار ما داشتیم شما نداشتین!!



دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, |

ایــن روزهـــا همــه بــه مــن
دلـتــنـــگــی

هــدیــه مـی دهنــد

لطفـــا آتــش بــس اعــلام کــنید!

بــه خـــدا

تمــــامـ شــد

دلـــــــــــم...!



دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, |

چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:
چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟
چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟
اما افسوس که هیچ کس نبود ...
همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ...
آری با تو هستم ...!
با تویی که از کنارم گذشتی...
و حتی یک بار هم نپرسیدی،
چرا چشمهایم همیشه بارانی است...!!



دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, |

چرا؟!؟!

 
 

یادته اون موقع ها بهم میگفتی هیچ وقت تنهام نمیزاری!

یادته بهم میگفتی اگه چشاتو گریون ببینم دیوونه میشم!!!

یادته بهم میگفتی عشق تو برام از همه چی باارزش تره!!

یادته بهم میگفتی تو برام از همه چیز مهم تری!

حالا کجایی؟!!!

حالا کجایی چشای گریونم دیوونت کنه؟!

حالا کجایی چرا تنهام گذاشتی؟!

حالا کجایی ببینی تنها شدم!؟

ینی انقدر برات مهم بودم؟!؟!؟!

نامرد چرا؟

اخه چرا؟!؟!

مگه من عروسک دسته تو بودم؟!؟!

چرا این همه دروغ تو گوشم فرو کردی؟؟!؟!

چرا گذاشتی با دروغات عاشقت بشم؟!؟!

اخه لعنتی چرا؟!؟!

فقط بگو چرا؟!!!!



دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, |

عشق!

 
 

اخه عشق چیه ؟!!!؟

اصلا معنیش چیه؟!!

کجا و کی به وجود میاد؟!؟!

بعد رفتنت معنیه عشقو فراموش کردم!!

بعد رفتنت گفتم عشق دروغه فقط یه حسیه که میادو میره!!

بعد رفتنت دیگه از هر چی عشقه حالم بهم میخوره !

دیگه نمیدونم عاشق کی باشم!

دیگه نمیدونم عشق  حقیقته یا دروغ!!

دیگه برام بی معنی شده!!

میخوای بدونی چرا ؟!؟!چوووووون تو بهم اینو ثابت کردی!!!

با رفتنت!!!

با دروغات !!!

با خیانتت!!!!

با دوستت دارماااااااااااااااااات!!

اصلا با وجووووووووووودت!!!!!

چرا ؟!!؟!؟!چرا عاشقم کردی؟؟!؟!؟1چرا ؟!؟!؟!

همش یه سعوال بی جواب!!!

اما بازم میگم اشکال نداره !

بازم میگم خوشبخت باشی!

خوشبختیت از هرچیز برام مهم تره  عشق من!!





دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, |

مامان جونم!

همیشه بهم میگفتی مادرو دختر محرم اصرار هم هستن!

همیشه بهم میگفتی وقتی که برام مشکلی پیش اومد بیام پیشت بهت بگم !

همیشه بهم میگفتی هروقت دلم گرفت بیام باهات دردو دل کنم !

همیشه بهم میگفتی رویام عزیزم هیچ وقت خودتو برا کسی که ارزش نداره اذیت نکن!

همیشه بهم میگفتی برا کسی تب کن که برات بمیره!

همیشه بهم میگفتی عاشق یکی شو که لایقت باشه کسی باشه که بتونه خوشحالت کنه!

همیشه بهم یاد دادی تو زندگیم بهترین باشم!

همیشه بهم یاد دادی برا خودم ارزش قائل شم!

همیشه بهم یاد دادی راه درست رو انتخاب کنم!

همیشه بهم یاد دادی  کی باشم؟!چطور باشم؟!چی بپوشم؟!چی بخورم؟!کجا برم؟!با کی بگردم؟!

بهم یاد دادی دوست خوب کیه؟!!

بهم یاد دادی با کسی دوست باشم که تو غمو شادیم باهام باشه!

بهم یاد دادی به هرکسی اعتماد نکنم!!

چرا ؟!؟!؟!

اخه چرا؟!؟!؟!

چرا به حرفات گوش ندادم؟!!!!

چرا همش حرفاتو جدی نگرفتم؟!؟!؟

چرا به خودم نیومدم؟!؟!؟!؟!

چرا خوب و بدو از هم تشخیص ندادم؟!؟!؟!

چرا با خودم اینکارو کردم؟!؟!؟

چرا پامو کج گذاشتم؟!؟!؟!

مامان جونم !!

منو ببخش !!!!

ببخش که از حرفات سر سری گذشتم!!

ببخش که هروقت عصبی بودم همش سرتو خالی میکردم!!!!

ببخش که دختر خوبی برات نبودم!!!

اما جبران میکنم!!!

ازت ممنونم بخاطر همه چی!!




دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, |